مفهومیشدگی حوزۀ معنایی مرگ به دلیل پیچیدگی و ناشناختگی از طریق ساختارهای استعاری بهطرق مختلف و گاه حتی متقابل صورتمیگیرد. هدف اصلی این مقاله بررسی نگاشتهای مفهومی مرگ با حوزههای مبدأ متقابل و توجیه آن درقالب نظریۀ تصویرگونگی است. پیکرۀ مورد بررسی با درنظر گرفتن آثار ادبی زبان فارسی از عواملی چون بازۀ زمانی، جنسیّت، ...
بیشتر
مفهومیشدگی حوزۀ معنایی مرگ به دلیل پیچیدگی و ناشناختگی از طریق ساختارهای استعاری بهطرق مختلف و گاه حتی متقابل صورتمیگیرد. هدف اصلی این مقاله بررسی نگاشتهای مفهومی مرگ با حوزههای مبدأ متقابل و توجیه آن درقالب نظریۀ تصویرگونگی است. پیکرۀ مورد بررسی با درنظر گرفتن آثار ادبی زبان فارسی از عواملی چون بازۀ زمانی، جنسیّت، وزن و گونههای ادبی انتخاب و بررسی شد. برطبق نتایج این بررسی، حوزههای متقابل زیر مشاهده شد: جهت، مسیر، فاصله، طیفِ نور، فضا، جانبخشی، خوراک، درجۀ حرارت و نیز طیف سلامت و دوام. این ویژگی با توجه به تجربۀ انسان از مرگ در جهان مادی از یکسو و باورها و اعتقادات مذهبی توجیه شده و نشانمیدهد که بین تقابلهای استعاری در درون زبان (سطح دالّ) و ویژگیهای برونزبانی (سطح مدلول) نوعی هماهنگی از نوع تصویرگونه وجوددارد.